برگها را ببین که از دل مادر سبز، رنگبهرنگ میشوند: نارنجی، زرد، قرمز.
جویبارها را ببین؛ یا نه، همین جوی کوچک و بزرگ شهر را که پر از آب شدهاند؛ در کوهپایهها بارش باران پاییزی آغاز شده است.
میتوانی عکاس پاییز باشی.
با یک جستوجو در عکسهای روزنامه و یا در اینترنت؛ به صدها و بلکه هزارها تصویر رنگارنگ از طبیعت زیبای پاییز میرسی. آن قدر که انتخاب برایت سخت میشود.
میتوانی شاعر پاییز باشی.
مگر بیست مهرماه را بهعنوان روز جهانی حافظ و هشتم مهر را بهعنوان روز بزرگداشت مولانا انتخاب نکردهاند.
راستی چرا شاعران همه درباره بهار شعر گفتهاند، و درباره پاییز کمتر شعر گفته شده است؟
آیا این شعرهای بهاری در دل پاییز سروده نشدهاند؟! شاید.
میتوانی پاییز را دوست داشته باشی.
چون آغاز مدرسه است؛ چون باران میبارد؛ چون همکلاسیهایت را میبینی. درس میخوانی یا نه؟! پاییز را دوست نداری؟
شیوا دولتآبادی، روانشناس و مشاور، مدرسه را فصل بازگشت به نظم، دانایی و زندگی فکری و نزدیک شدن به همسالان میداند و میگوید: «اگر قرار بود همیشه بدون هیچگونه تعهد و نظمی، در یک تابستان همیشگی بمانیم، ذهن ما هم همیشه کسل و بینظم و تابستانی باقی میماند.
بنابراین ما در انجمن دفاع از حقوق کودکان، روز اول مهر را «روز دانایی» گذاشتیم، برای اینکه ذهن منظم، آینده منظم را وعده میدهد. مدرسه خود باعث ایجاد نظم است.
از نظر حضور در مدرسه و انجام تکلیفهای درسی و نظم و موضوعهای آموزشی، این فعالیتها به استراحت معنا میدهد و استراحت بهنوعی پاداش تلاش و فعالیت انسان است.»
و تو هم می گویی:
امسال پاییز برای باربد 17 ساله سختتر از سالهای دیگر است، چون دبیرستان تمام میشود و او از حالا برای کنکور دلهره دارد.
اما سمیه 14 ساله، مدرسه و پاییز، هر دو را با هم دوست دارد. شبهای بلند پاییز هم برایش جذاب است و فکر میکند با آمدن پاییز زندگیاش نظم و ترتیب پیدا میکند.
و علی 15 ساله، از همین حالا دلش برای تابستان تنگ شده است.
میتوانی دلتنگ پاییز باشی.
خیلیها را میشناسم که پاییز را دوست ندارند و این فصل قشنگ برایشان دلگیر است. غروبهایش، هوای ابریاش، روزهای کوتاهش و...
آیا ممکن است تغییر فصلها در روان انسانها و رفتار آنها تاثیر بگذارند. شیوا دولتآبادی میگوید: «فصلها نشاندهنده ضرورت تغییر در طبیعت هستند و این نشانمی دهد که بازگشت به شکوفایی، به استراحت و در خود فرو رفتن طبیعت نیاز دارد.»
اگر ما بهار و روییدن را دوست داریم، باید به مرحلهای که طبیعت استراحت میکند و برای بهاری دیگر آماده میشود، بها بدهیم.
در گذشته به پیشواز فصلها رفتن بخشی از فرهنگ و سنت ایرانیان بوده است.مثل جشنهای مهرگان، تیرگان یا چهارشنبه سوری، که ذهنها را برای تغییر زمان و در نهایت تغییر فصل آماده میکرد.
پس اگر ما انتظار داشته باشیم که آفتاب همیشه نورافشانی کند ، گلها شکوفا باشند و درختها میوهها بدهند، وقتی که با طبیعت روبهرو میشویم، میبینیم واقعیت دیگری پشت این انتظار وجود دارد. اگر ما بتوانیم از این تغییر لذت ببریم و به آن معنا بدهیم و در آن زیباییها را ببینیم، میتوانیم با آگاهی در این تغییر حضور داشته باشیم.
تماشای تغییر رنگهای پاییز و گوناگونی رنگها، کمتر از زیبایی بهار نیست.»
اما تو میگویی:
لیندا 15 ساله: «خیلی دلتنگ میشوم. تغییر فصل را در شروع پاییز بیشتر احساس میکنم.»
رضا 13 ساله: «تابستان بهتر است.»
سمیه 16 ساله: «چون تابستان با تعطیلات و گردش شروع میشود، آدم سرحالتر است، اما پاییز کمی دلگیر است.»
زهره 14ساله: «پاییز فوقالعاده است. کلاس نقاشی که میروم بیشتر طرحها را از پاییز میزنیم.»
فرید 17 ساله: «فصل زیبا و شورانگیزی آغاز میشود، اما نمیدانم چرا دلگیر است.»
واقعا آیا این سمفونی برای دلتنگی آدمها نواخته میشود؟ دولتآبادی میگوید: «در نگاه به تغییر فصلها، گاهی انتظار میرود در بعضی از افراد افسردگی ایجاد شود، اما با نگاه معنابخش به تغییر فصلها و آنچه که فصل جدید با خودش میآورد،میتوان از تغییر رنگ برگها، از استراحت طبیعت و از ریزش برف هم لذت برد.
ضمن اینکه پاییز فصل شروع به خود آمدن است، تابستان انسان را بیشتر پراکنده میکند. خب، وقتی انسان از راحتی حضورش در فضای باز به زیر سقف میخزد، فرصتی برای به خود آمدن و عمیقتر اندیشیدن دارد و به همین دلیل کسانی که برای کسل شدن آمادگی دارند، کسلتر میشوند و عده دیگری هم در غروبهای طولانی پاییز به دنبال مهرورزی و مهربانی هستند.
نکته قشنگ در سرد شدن فصلها مثل گردهم آمدن انسانهاست. در این فصل انسانها زیر یک سقف جمع میشوند، با هم گفتوگو میکنند و نوعی وحدت و یگانگی بین آنها ایجاد میشود. اما در هوای گرم، آنها میتوانند پراکنده و خارج از سرپناه یا خانه خود باشند.
به هر حال پناه آوردن به محفل گرم خانواده در فصلهای سرد، خود یک پدیده زیبای اجتماعی است.»